دریغ اما...
که دنیا ٬ آنچنان آبی که پنداری و
میخواهی
نخواهد شد
وسقف زندگی تا آخر هستی
هماره ابری وغرق غبار حسرتی
بی رخنه خواهدماند
دریغ اما ...
به جرم عاشقی صدها تو و من را
جهان برچوبه سرخ انا لحق ها..
دریغ اما...
زمان چند وچون زندگی طی شد
فقط فرسنگها از راه دراز کوتهش باقیست
و میگویی در این اندک مقام
قدر یک افسوس
چسان غیر خودم باشم
من آن آواز و پرواز پریروزم
که از دیروز تا اکنون
وتا فردای خفتن های بی برخیز
فقط از آرزوئی - کهنه ام لبریز
و آن دیدار آزادیست
دریغ اما
ویدا فرهودینظرات شما عزیزان: